یوسف مشهدی فراهانی

یوسف مشهدی فراهانی
yosef mashhadi farahani
قالب وبلاگ

بنده ما بودی که دادیم .

پس در کجا بهتر از ما جستی ؟

بهتر از ما دیدی ؟

بهتر از ما بود ؟!

کجا ؟ کجا ؟ کجا ؟

می گویم ، می گویم نه به شما ، که شما عالم به ذاتی . می گویم نه به شما ، که شما آگاه به ذات صدوری . می گویم ، نه به شما که شما بر همه چیز دانایی . به خود می گویم ، از خود می گویم که

ظلمت و نفسی و تجرات بجهلی

می گویم که ظلم کردم به جهل نه به علم ، نادانی چنین جرات به من داد که ظلم نمایم . حال اگر می گویم ،

نه آنکه به شود ؟! نه . می گویم تا به شوم !.

آری تو دادی می دانم ، که من به غیر از تو نداشتم تا به من دهد . من که به غیر از تو از کسی نخواستم که به من دهد ؟ آری تو دادی ، که غیر از تو هیچکس ندیدم که بخواهم ، که دهد . آری تو دادی بی پرسش که مگر هر چه را که می دادی پرسش شده می دادی ؟ تو دادی بی منت ، که تو را جز این نمی شد . آری تو دادی نه اینکه باید می دادی ، که اگر نمی دادی چه می کردی ؟ ! که تو بر بنده ات بی سئوال می دهی . بی منت می دهی . بی حساب می دهی . می دهی چون غیر تو دهنده ای نیست که بدهد . که این صفت به غایت از توست ای دهنده بی منت . و ای دهنده بی حساب . و ای دهنده بی سئوال .

اما من چه کردم ؟

غفلت . غافل شدم . از تو ، از داده ات ، از خودم . غافل شدم که برای چه دادی ؟!

زمان از دست دادم . و فرصت به غصه . دارم را داشتم نمودم و هست را بود .

ظلمت نفسی .

به خود بد کردم .

دادی که ببینم ، بهتر ببینم ، چشمان بستم و ندیدم . دادی که بشنوم ، بهتر بشنوم ، گوش پرده کشیدم و نشنیدم . دادی که بفهمم ، بهتر بفهمم ، عقل ضایع نمودم و نفهمیدم . آری بهترین را دادی ، بهترین ها را ، و من " شکرتم " نکرده و داده بر شمار ننمودم . داده ات ندیدم و خود از دیدنت محروم ساختم . خود دیدم و خود که نه ، خود دیدم که بواقع هیچ ندیدم که بهتر آنکه دیدن نتوانستم .

اما جز تو نجستم هیچگاه ، جز تو نخواستم از هیچکس ، جز تو نبود هیچ چیز ، جز تو نبود هیچ چیز ، هیچکس ، هیچگاه .

پس ای همه کس ، همه چیز ، همه گاه ، بر هیچ گرفتن رسم تو نیست . پس بر من مگیر .

پس ای همه کس ، همه چیز ، همه گاه ، دستم بگیر که دستگیری رسم توست .

پس ای همه کس ، همه چیز ، همه گاه ، محرم بدار که مهر بدلان است شان تو .

پس ای همه کس ، همه چیز ، همه گاه ، مگر نگفته ای که 

باز آی باز آی هر آنچه هستی باز آی – گر کافر و گبر و بت پرستی باز آی

کین درگه ما درگه نومیدی نیست – صد بار اگر توبه شکستی بازآی

پس به التجاء می گویم ،

من آمده ام که باز بینم ، من آمده ام که باز بینم .

و می گویم ،

مردی نبود فتاده را پای زدن – گر دست فتاده ای بگیری مردی


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ جمعه 16 دی 1390برچسب:, ] [ 23:22 ] [ یوسف مشهدی فراهانی ] [ ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان یوسف مشهدی فراهانی و آدرس parvaz1404.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





امکانات وب
ورود اعضا:

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 10
بازدید ماه : 122
بازدید کل : 3176
تعداد مطالب : 32
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1

خطاطي نستعليق آنلاين

Untitled Document
دریافت کد خوش آمدگویی
ایران رمان